زلف زرین تو شعله رنگ است
با دلم شعله آسا به جنگ است
امشب ای گل به کوی که رفتی؟
دامن افشان به سوی که رفتی؟
عشق بی گریه شوری ندارد
شمع افسرده نوری ندارد
سوزد از تاب غم پیکر من
تا چه سازد به خاکستر من
عشق هم آتشی جان گداز است
روشنی بخش اهل نیاز است
کای گرفتار آن آتشین روی
آتشین رو بود آتشین خوی
گاه سرد است و گه آتشین است
خوی هر آتشین چهره این است
گیرم آن را و طفلانه صدبار
نام آن گل، نویسم به دیوار